اول بهمن ماه 1390 وقتی که عمو صفدر و نه نه صفدر با خواهرش از باکو اومده بود. با هم با قطار رفتیم مشهد. نه نه صفدر توی قطار از خاطراتش می گفت. کلی خندیدیم. چند روزی اونجا بودیم. روز اول هوا خیلی سوز داشت. ولی روزای بعد خیلی خوب بود. نه نه عمو صفدر چون معده اش درد می کرد برای خودش نون بر می داشت که وقتی ضعف کرد بخوره. امیرحسین جان اصلا مجال نمی دادی بیچاره بخوره. نون خالی رو خیلی خوشمزه می خوردی. خیلی به هم عادت کرده بودیم . شبها توی هتل برات لالایی می خوند تو هم بغل حوریه خانم خواهر عمو صفدر می خوابیدی. با هم بازی می کردید... توی حرم همش با بابا بودی. توی هتل هم همش با دمپایی ها بازی می کردی . وقتی هم می دیدی توجهی به شما نمیشه الکی می...